فارسی شاعری

  1. حسان خان

    فارسی شاعری گفتم مَلَکی یا بشری؟ گفت کہ ہر دو - کمال الدین مسعود خُجندی (مع اردو ترجمہ)

    گفتم مَلَکی یا بشری؟ گفت که هر دو کانِ نمکی یا شَکَری؟ گفت که هر دو گفتم به لطافت گُلی ای سروِ قباپوش یا نَی‌شَکَری در کمری؟ گفت که هر دو × گفتم به خطِ سبز و لبِ لعلِ روان‌بخش آبِ خضری یا خضری؟ گفت که هر دو گفتم به جبینی که به آن روی توان دید یا آیینه‌ای یا قمری؟ گفت که هر دو گفتم که به یک عشوه...
  2. حسان خان

    فارسی شاعری رسمِ زہد و شیوهٔ تقویٰ نمی‌دانیم ما - محمد فضولی بغدادی (مع اردو ترجمہ)

    رسمِ زهد و شیوهٔ تقویٰ نمی‌دانیم ما عشق می‌دانیم و بس این‌ها نمی‌دانیم ما نیست ما را در جهان با هیچ کاری احتیاج هیچ کاری غیرِ استغنا نمی‌دانیم ما ما نمی‌گوییم کاری نیست غیر از عاشقی هست صد کاری دگر امّا نمی‌دانیم ما شیوهٔ تقلید و رسمِ اعتبار از ما مجو کار و بارِ مردمِ دنیا نمی‌دانیم ما هر چه غیر...
  3. اریب آغا ناشناس

    شرابِ زندگی در ساغرم نیست۔۔۔

    نامِ آهنگ:کابوس خوانندہ: امیر گلاب عباس شاعر:فریدون مشیری خدایا وحشتِ تنهاییم کشت کسی با قصه‌ی من آشنا نیست درین عالم ندارم هم‌زبانی به صد اندوه می‌نالم، روا نیست شبم طی شد، کسی بر در نکوبید. به بالینم چراغی کس نیفروخت. نیامد ماهتابم بر لبِ بام ، دلم از این همه بیگانگی سوخت . به رویِ...
  4. اریب آغا ناشناس

    فارسی شاعری غزل از محسن ٹھٹھوی

    اے گل خود رو, سروِ سمن بو, نرگسِ جادو, زلفِ معنبر از تو بہ نالش بلبل و قمری, وز تو بنازش آہو و عنبر لمعہء رویت, شمع بویت, حلقہء مویت, چشم نکویت ماہِ دل آرا, عنبر سارا, نقش چلیپا, گردش ساغر از لبِ لعلت, وز رخِ خوبت, لعل بدخشان, مہر درخشان خون شفق شد, عرب عرق شد, در دلِ خارا, بر رخ خاور ہم ز تو...
  5. ضیاءالقمر

    فارسی شاعری یا رب ز جنوں طرح ۔غمے در نظرم ریز

    یا رب ز جنوں طرح ۔غمے در نظرم ریز صد بادیہ در قالب دیوار و درم ریز ؒؒلغت: "طرح ریختن"طرح بنیاد کو کہتے ہیں ۔مجازاً صورت اور نمونہ طرح ریختن= بنیاد رکھنا ۔ اے خدا میری نظر میں جنون غم کی بنیاد رکھ دے ،میرے درودیوار کے قالب میں سینکڑوں بیاباں ڈال دے۔ میرے غم عشق میں جنوں کی ایسی کیفیت پیدا...
  6. اریب آغا ناشناس

    فارسی شاعری ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا۔۔۔سعدی شیرازی

    ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصلِ خود دوایی کن دلِ دیوانهٔ ما را علاجِ دردِ مشتاقان طبیبِ عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غمِ مجنونِ شیدا را گرت پروایِ غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نمود اول به ما آن رویِ زیبا را چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چاره‌ای...
  7. حسان خان

    فارسی شاعری سروِ چمنِ سروری افتاد ز پا، ہائے - مرزا اسداللہ خان غالب دہلوی (فارسی نوحہ مع اردو ترجمہ)

    سروِ چمنِ سروری افتاد ز پا، های شد غرقه به خون، پیکرِ شاهِ شهدا، های بر خاکِ ره افتاده تنی هست، سرش کو؟ آن رویِ فروزنده و آن زلفِ دوتا، های عباسِ دلاور که در آن راهروی داشت شمشیر به یک دست و به یک دست لِوا، های آن قاسمِ گلگون‌کفنِ عرصهٔ محشر وان اکبرِ خونین‌تنِ میدانِ وغا، های آ‌ن اصغرِ دل‌خستهٔ...
  8. اریب آغا ناشناس

    فارسی شاعری تو نیمِ منی۔۔۔از شاعرِ تاجیکستان بازار صابر

    تو نیمی ،نیمِ منی ،نیمِ جسم و جانِ منی و ذره ذره تو پیوندِ جاویدانِ منی به هر کجا که روی ،در من است ریشهِ تو تو ز گل از قلمِ سبزِ استخوانِ منی به هر کجا ،که روم ،نیمهِ تنم بی تو به هر کجا ،که روم ،نیمِ آدمم بی تو به هر کجا ،که ببینم تو را ،زیاد شوم به هر کجا ،که نبینم تو را ،کمم بی تو به...
  9. اریب آغا ناشناس

    فارسی شاعری از ماست کہ بر ماست۔۔۔۔از ناصر خسرو۔

    روزی ز سرِ سنگ عقابی به هوا خاست وندر طلبِ طعمه پر و بال بیاراست بر راستیِ بال نظر کرد و چنین گفت امروز همه ملکِ جهان زیرِ پرِ ماست بر اوج چو پرواز کنم از نظرِ تیز می‌بینم اگر ذره‌ای اندر تهِ دریاست گر بر سرِ خاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدنِ آن پشه عیان در نظرِ ماست بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید...
  10. حسان خان

    فارسی شاعری گفتی بگو کہ در چہ خیالی و حال چیست؟ - ہلالی جغتائی (مع ترجمہ)

    گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست؟ ما را خیالِ توست تو را در خیال چیست؟ جانم به لب رسید چه پُرسی ز حالِ من؟ چون قوتِ جواب ندارم سوال چیست؟ بی‌ذوق را ز لذتِ تیغت چه آگهی؟ از حلقِ تشنه پُرس که آبِ زُلال چیست؟ گفتم همیشه فکرِ وصالِ تو می‌کنم در خنده شد که این همه فکرِ مُحال چیست؟ دردا که عمر در...
  11. حسان خان

    چہ شود بہ چہرۂ زردِ من نظری برای خدا کنی - ایرانی گلوکارہ سحر محمدی (مع ترجمہ)

    چه شود به چهرهٔ زردِ من نظری برایِ خدا کنی که اگر کنی همه دردِ من به یکی نظاره دوا کنی تو شهی و کشورِ جان تو را تو مهی و ملکِ جهان تو را ز رهِ کرم چه زیان تو را که نظر به حالِ گدا کنی ز تو گر تفقُّد و گر ستم بُوَد این عنایت و آن کرم همه از تو خوش بُوَد ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی کیا ہو جائے...
  12. حسان خان

    فارسی شاعری اقبال - علامہ علی اکبر دہخدا (مع ترجمہ)

    اقبال در روز اول اردیبهشت ماه/ ۱۳۳۰ در مجلس جشنی که به عنوان بزرگداشت اقبال لاهوری شاعر و اندیشه‌ور نامی پاکستان در سفارت آن کشور تشکیل شده بود، هیأت فرهنگی پاکستان رباعی زیر را به حضور دهخدا تقدیم می‌دارد: "صد شکر که یارِ آشنا را دیدیم / سرحلقهٔ زمرهٔ وفا را دیدیم - سرمستِ تجلّیِ الاهی گشتیم /...
  13. اریب آغا ناشناس

    فارسی شاعری قطعہ از فضولی بغدادی۔۔(گفتگو میانِ سگ و گربہ)

    میانه ی سگ و گربه شبی نزاع افتاد به گربه گفت سگ:"ای کاسه لیسِ لقمه شمار تویی که نیست تو را بویی از طریقِ ادب تویی که نیست تو را جز طریقِ دزدی کار نمی شود که کسی لقمه ای برد به دهن که از طمع نبری راحتش به ناله ی زار چراست این همه عزت تو را به این همه عیب که می کشند تو را خلق متصل بکنار؟ شریکِ...
  14. اریب آغا ناشناس

    فارسی شاعری نصیحتِ مادر۔۔۔لایق شیرعلی

    مادرم می گفت دایم وقتِ خواب خواب کن البته با پهلوی راست آن همه کاری کہ نیت می کنی سر بکن با قوای بازوی راست نان را دایم بدستِ راست گیر پوش اول آستینِ راست را گر ببندی عهد، دستِ راست ده دستِ چپ نی خیر دارد، نی بقا خُرد بودم، بی خبر بودم ہنوز فرق بینِ دستِ چپ و راست چیست؟ خواب کردن،سیر بودن مدعا...
  15. اریب آغا ناشناس

    اصلاح درکار ہے۔

    ایک غزل میں نے تحریر کی ہے۔ آپ سب حضرات سے ملتمس ہوں کہ اس کی خامیوں اور غلطیوں سے مطلع کریں مخصوصاََ وزن اور گرامر سے متعلق۔ چہ جفا کردی تو بر من، اندکے با خود کن پرسان یا مرا کُشتی تو قاتل یا مرا کردی تو گریان در دلِ غمگین و نالان در نَبَستم بر تو یارا ہر درے بر من تو بندی در دلِ سنگین و نازان...
  16. حسان خان

    فارسی شاعری بوسہ - فروغ فرخزاد (مع ترجمہ)

    (بوسه) در دو چشمش گناه می‌خندید بر رخش نورِ ماه می‌خندید در گذرگاهِ آن لبانِ خموش شعله‌ای بی‌پناه می‌خندید شرم‌ناک و پر از نیازی گنگ با نگاهی که رنگِ مستی داشت در دو چشمش نگاه کردم و گفت: باید از عشق حاصلی برداشت سایه‌ای رویِ سایه‌ای خم شد در نهان‌گاهِ رازپرورِ شب نفسی رویِ گونه‌ای لغزید...
  17. کاشفی

    فصل بهار - علامہ اقبال

    فصل بهار (علامہ اقبال) خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار مست ترنم هزارطوطی و دراج و سار
  18. لاریب مرزا

    فارسی شاعری کلام امیر خسرو (مع ترجمہ)

    نمی دانم چہ منزل بود شب جائے کہ من بودم بہر سو رقص بسمل بود شب جائے کہ من بودم (نہیں معلوم کیسا تھا مکاں کل شب جہاں میں تھا کہ ہر سو رقص بسمل تھا وہاں کل شب جہاں میں تھا) پری پیکر نگارِ سرو قد لالہ رخسارے سراپا آفت دل بودشب جائے کہ من بودم (حسیں پیکر جسامت سرو سا قد پھول سے رخسار سراپا حسن...
  19. حسان خان

    فارسی ابیات کی لفظی تحلیل و تجزیہ

    ایزد نیافرید هنوز آن دل کاندر جهان درآمد و خرم شد (خاقانی شروانی) ۵۲۰ھ - ۵۹۵ھ لفظی ترجمہ: خدا نے نہیں خلق کیا ابھی تک وہ دل؛ جو دنیا میں اندر آیا اور خوش ہوا۔ بامحاورہ ترجمہ: خدا نے ابھی تک ایسا کوئی دل خلق نہیں کیا جو دنیا میں آ کر خوش ہوا ہو۔ اِیزَد = خدا آفَریدن = خلق کرنا، تخلیق کرنا، پیدا...
  20. حسان خان

    در خراباتِ مُغان نورِ خدا می بینم - ایرانی گلوکار سالار عقیلی (مع ترجمہ)

    در خراباتِ مُغان نورِ خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم! جلوه بر من مفروش ای مَلِکُ‌الحاج، که تو خانه می‌بینی و من خانه‌خدا می‌بینم سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهٔ شب این همه از نظرِ لطفِ شما می‌بینم هر دم از رویِ تو نقشی زندم راهِ خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها...
Top